" امضاء "
این حرفها را برای تو می نویسم !
برای تو که درونت
خودت را می سوزاند
و بیرونت دیگران را
و من را هر دو تا ...........
خودت گفتی و چشمانت
با شیار آبی شورآگین
بر گونه ات امضاء کرد
با ناوک پلک ها
که پنجه اش از هر قلم موی نقاشی
قوی تر است .......
****
به چشمانم بنگر !
دو آینه در مقابل یکدیگریم
و پشت سر ما هزاران درد
در شمایل چهره های دردناکمان
تا بی انتها به صف ایستاده اند
در بن بست ..........
به هم می خندیم
و دروغکی حرف و سخن می گوییم
از عشقی که نمی شناسیم
که هنوز متولد نشده است
با درد ............... !
*****
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٠۳ ق.ظ ; ۱۳٩٠/۸/۱۸